سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدرسه راهنمایی شهید کاظمی جوجیل school
هیچ کس چیزى را در دل نهان نکرد ، جز که در سخنان بى اندیشه‏اش آشکار گشت و در صفحه رخسارش پدیدار . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   شهید کاظمی  

کرامت کربلایى

(حضرت ابوالفضل العباس ‏علیه السلام)

پرچمدار رادمردى

رزمگاهى بى‏نظیر

عزت نفس

اشک على علیه السلام

عصمت عباس علیه السلام

ایمان سردار

مقام عبودیت عباس علیه السلام

اعطا مقام عبودیت ‏به سایر پیامبران

شجره طیبه

معرفت مادر

شادى در آغوش غم

ایثار ابوالفضل‏ علیه السلام

پیکر پاک

کرامت، یعنى: نزاهت از پستى و فرومایگى که در عزت نفس، مناعت طبع، برخوردارى از روحى بزرگ، برازندگى، بلندنظرى، جوانمردى، آزاداندیشى و آزادمنشى و آزادگى ابوالفضل جلوه‏گر مى‏شود و احیانا از آن به «بزرگوارى‏» تعبیر مى‏شود .

خودساختگى کربلاییان آنان را در فضایى بسیار عالى و فراتر از تیررس ترس و طمع به پرواز درآورد و سلاح تهدید و تطمیع اهریمنان دون، کوتاه‌تر از آن بود که به ساحت قدسیشان برسد .

سال‌ها پس از واقعه‏ى کربلا به یکى از سپاهیان پسر سعد گفتند: «این چه ننگى بود که بر خود، خریدید، چرا فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و یارانش را آن چنان نامردانه به خاک و خون کشیدید؟

جواب داد: خفه شو! گروهى روى در روى ما ایستادند، دست‌ها بر قبضه‏ى شمشیر، گام‌ها استوار، نه امان مى‏پذیرفتند، نه فریفته‏ى مال مى‏شدند، جز دو راه پیش روى آنان نبود، کشتن و به دست گرفتن حکومت ‏یا کشته شدن. مادرت به عزایت ‏بنشیند ما جز آنچه کردیم، چاره‏اى نداشتیم. (1)

از همین گفتگوهاى کوتاه که تاکید دارد عاشوراییان «نه امان مى‏پذیرفتند و نه فریفته‏ى مال مى‏گشتند؛ بلکه با گام‌هاى استوار و دست‌هاى شمشیردار پایدارى مى‏کردند» مى‏توان فهمید که آنان جهاد اکبر و اصغر را در هم آمیخته و به اوج مقام مخلصین رسیده بودند و شیطان هم گفته بود که: «و لاضلنهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین‏»(2)؛ پروردگارا من ... و همکیشان را گمراه خواهم ساخت؛ مگر بندگان مخلصت را.»

سال‌ها پس از واقعه‏ى کربلا به یکى از سپاهیان پسر سعد گفتند: «این چه ننگى بود که بر خود، خریدید، چرا فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و یارانش را آن چنان نامردانه به خاک و خون کشیدید؟ جواب داد: خفه شو! گروهى روى در روى ما ایستادند، دست‌ها بر قبضه‏ى شمشیر، گام‌ها استوار، نه امان مى‏پذیرفتند، نه فریفته‏ى مال مى‏شدند، جز دو راه پیش روى آنان نبود، کشتن و به دست گرفتن حکومت ‏یا کشته شدن. مادرت به عزایت ‏بنشیند ما جز آنچه کردیم، چاره‏اى نداشتیم.


پرچمدار رادمردى

حضرت صادق علیه السلام درباره‏ ابوالفضل‏ علیه السلام مى‏فرماید: عمویم عباس، با بصیرت، ثابت قدم و داراى ایمان راسخ بود. همراه ابوعبدالله ‏علیه السلام مجاهدت کرد، «وابلى بلاء احسنا»(3)؛ عجب نیکو امتحان داد!

امام صادق ‏علیه السلام فرمود: «خدا رحمت کند عموى ما عباس را، عجب نیکو امتحان داد، ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد. براى عمویم عباس مقامى نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه‏ آن مقام را مى‏برند. (4)

جوانمردى، خلوص نیت، فداکارى تا به این حد! ما تنها از ناحیه‏ عمل نگاه مى‏کنیم، به روح عمل نمى‏نگریم تا اهمیت آن را بفهمیم .

شب عاشوراست، عباس در خدمت اباعبدالله نشسته است، در همان وقت ‏یکى از سران دشمن مى‏آید، فریاد مى‏زند: عباس بن على و برادرانش را بگویید بیایند. عباس مى‏شنود؛ ولى اعتنا نمى‏کند، مثل این که ابدا نشنیده است .

آنچنان در حضور امام حسین‏ علیه السلام مؤدب است که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هر چند فاسق است! اباالفضل العباس مى‏آید، مى‏بیند شمربن ذى الجوشن است، روى یک رابطه‏ خویشاوندى دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله‏اند، وقتى از کوفه آمده است‏ به خیال خودش، خوش خدمتى کرده است، تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه‏اى به او کرد و فرمود: خدا تو را و آن کسى که این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چه شناخته‏اى و درباره‏ من چه فکر کرده‏اى؟ تو خیال کرده‏اى من آدمى هستم که براى حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن على‏ علیهماالسلام را این جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنى که ما، در آن تربیت ‏شده‏ایم و آن پستانى که از آن شیر خورده‏ایم، اینطور ما را تربیت نکرده است. (5)


رزمگاهى بى‏نظیر

همواره در جنگ‌ها هنگامى که سپاهى شکست‏ بخورد، بخشى از رزمندگانش اسیر مى‏شوند، اما رزمندگانى همانند سپاه ابوالفضل - که به ظاهر لشکرشان شکست‏ خورد، همه‏ فرماندهانش شهید شدند، حتى یک رزمنده‏ اسیر هم نداشته و این از عجایب تاریخ است ‏سربازان پرچمدار کربلا به سپهسالارشان اقتدا کردند، آن قدر جنگیدند که همگى به شهادت رسیدند؛ ولى اسیر دشمن نشدند، جوانمردى و رشادت سربازان کربلاست که حتى یک سرباز ساده یا غلام سیاه سر فرود نیاورد و دست تسلیم بالا نبرد.

استاد شهید مطهرى در این باره مى‏فرماید: اساسا حسین‏ علیه السلام حاضر نبود فردى که کوچکترین نقطه ضعفى دارد، همراهشان باشد و از این رو، از اول اعلام داشت «هر که جانباز نیست، نیاید.»

اگر روز عاشورا، یکى از یاران امام؛ حتى یک بچه، ضعف نشان مى‏داد و به لشگر دشمن - که قوی‌تر و نیرومندتر بود - ملحق مى‏شد و به اصطلاح، خودش را از خطر نجات مى‏داد و در پناه آنها مى‏رفت، براى امام علیه السلام و مکتب حسینى نقص بود؛ اما برعکس شد افرادى را از لشکر دشمن به سوى خود آوردند، همان دشمنى که در امنیت ‏بود جذب امام شد و خود را در کانون خطر قرار داد. (6)

گفت اى گروه هر که ندارد هواى ما

سر گیرد و برون رود از کربلاى ما

 ناداده تن به سختى و ناکرده ترک ‏سر

نتوان نهاد پاى به خلوت سراى ما

این عرصه نیست جلوه‏گه روبه و گراز

شیرافکن است ‏بادیه ابتلاى ما (7)


عزت نفس

سردار کربلا معنا بخش واژه‏هاى عزت و اسرافرازى است، اسلام گذشته از مفاهیم و درس‏هاى عالى، اسوه‏ها را در میدان عمل نشان مى‏دهد و این یکى از رموز برترى این مکتب است.

قرآن، عزت و مناعت را ویژه خدا و رسول و مؤمنان مى‏داند: "ان العزة لله و لرسوله و للمؤمنین؛ عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنان است، یعنى مؤمن، حق ندارد خودش را خوار و ذلیل سازد .

قرآن، عزت و مناعت را ویژه خدا و رسول و مؤمنان مى‏داند:

"ان العزة لله و لرسوله و للمؤمنین؛ عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنان است، یعنى مؤمن، حق ندارد خودش را خوار و ذلیل سازد .

حضرت امیر علیه السلام در وصیت ‏به امام حسن‏ علیه السلام فرمود: اکرم نفسک عن کل دنیة (8)؛ از هر پستى، جانت را برتر و گرامى‏تر بدار، و باز سفارش فرمود: المنیة ولا الدنیة. (9)

حضرت صادق علیه السلام نیز مى‏فرماید: و ناامیدى از آنچه در دست مردم است، مایه عزت مؤمن در دینش است: «والیاس مما فی ایدى الناس، عز للمؤمن فى دینه‏.»(10)

بسیارى از خواهش‏ها، ذلت‌آور و حقیرکننده است، عاشورائیان در سخت‏ترین حالات، دست نیاز به سوى‏ دیگران دراز نکردند. صاحبنظران گویند: با آن همه محدودیت که براى کاروان امام علیه السلام ایجاد شد، طبیعى بود که از نظر مواد غذایى نیز در مضیقه و مشکل باشند و دست کم بعد از غارت خیمه‏ها و آتش زدن‌ها، چیزى نداشتند؛ ولى کسى ندید که حتى یکبار سربازان کربلا یا یکى از بازماندگان عاشورا، از دشمن غذا بخواهد .

بدیهى است فریاد العطش، اگر باشد ناظر به تبلیغات مظلومانه است، تا دشمن نگوید اگر مى‏دانستیم آب مى‏دادیم از طرفى، آب خواستن در عرف هیچ ملتى عیب نیست و با عزت نفس منافات ندارد .

گذشته از اینها در گذر از کوچه‏هاى کوفه، برخى قدرى نان و خرما و گردو به کودکان مى‏دادند؛ اما ام‌کلثوم با مشاهده این منظره، نهیب زد: اى کوفیان، صدقه بر ما حرام است. او نان و خرما را از دست و دهان کودکان درآورد و بر زمین انداخت. این است مکتبى که ابوالفضل در آن پرورش یافته و پرچمدار سربازانش شده است. (11)


اشک على علیه السلام

زینب کبرى مى‏پرسد: پدر، نام و کنیه برادرم چیست؟ حضرت امیر علیه السلام مى‏فرماید: نامش عباس، کنیه‏اش ابوالفضل، و القابش بسیار است: ماه بنى‏هاشم و سقا و ... .

زینب: پدر در نام «عباس‏» نشانى از شجاعت و جوانمردى و در کنیه ابوالفضل، نشانى از شهامت و تفضل و در لقب «ماه بنى‏هاشم‏» نشانى از جمال ‏و زیبایى است؛ ولى لقب «سقا» چرا؟ مگر شغل برادرم آب آوردن است!

پدر: نه دخترم، کار او آب دهى نیست؛ بلکه او عشیره و بستگان خود را آب مى‏دهد (تشنگان اهل‌بیت در کربلا) اشک از دیدگان زینب جارى شد؛ ولى پدر فرمود: گریه نکن تو را با او رابطه ‏و کارى هست ... .

عبد مناف را ماه بطحا، عبدالله (پدر پیامبر اکرم) را ماه حرم، و عباس را ماه بنى‏هاشم و ماه عشیره مى‏نامیدند.(12)

از کتب تاریخى به دست مى‏آید که در جنگ صفین حضرت ابوالفضل حضورى شجاعانه داشته او همچون بازویى براى برادرانش بود و هنگامى که آب فرات به اشغال معاویه درآمد و سپاه على علیه السلام از آن محروم و ممنوع شد، یک بار سواران براى آزادى آب عملیاتى انجام دادند، ولى موفق نشدند، براى بار دوم امام حسین علیه السلام حمله کرد و توانست آب را آزاد کند.

برخى مورخان عقیده دارند، عباس هم در این پیروزى سهم مهمى داشت. در این موقعیت ‏برخى به امام پیشنهاد کردند مقابله به مثل شود و به سپاه معاویه اجازه استفاده از فرات ندهند؛ اما بزرگوارى حضرت امیر علیه السلام مانع پذیرش این پیشنهاد شد و به معاویه خبر داد بیایید از آب استفاده کنید ... . (13)

در یکى از روزهاى صفین این حادثه عجیب روى داد: جوانى که بر صورت خود نقاب زده بود، در برابر معاویه قرار گرفت و مبارز طلبید، چنان آثار شجاعت و هیبت از وجود او آشکار بود که احدى از شامیان جرات این که با او نبرد کند را در خود نمى‏یافت. معاویه که در تنگناى مخوفى گرفتار شده بود، به مردى به نام «ابن شعثا» دستور داد شتاب گیرد و با جوان ناشناس به نبرد پردازد، او در پاسخ معاویه گفت: مردم مرا با ده هزار سوار برابر مى‏شمارند، چگونه مرا به این جوان مامور مى‏کنى؟

معاویه گفت: چه کار خواهى کرد؟ گفت: مرا هفت پسر است، یکى از آنها را به جنگ وى مى‏فرستم، تا کارش را تمام کند.

سپس یکى از فرزندانش را به جنگ فرستاد، طولى نکشید که فرزند ابن شعثا از پاى درآمد. ابن شعثا فرزند دیگرش را فرستاد. او نیز کشته شد؛ سایر فرزندانش نیز یکى پس از دیگرى به میدان آمدند و کشته شدند.  ابن شعثا ناچار شد که خود به جنگ جوان ناشناس بیاید، هنگامى که با وى روبرو شد، گفت: فرزندانم را کشتى؟ ! به خدا سوگند، پدر و مادرت را به عزایت مى‏نشانم، در جنگ تن به تن، لحظاتى زد و خوردها و کشمکش‏ها به طول انجامید، ولى سرانجام، جوان ناشناس، او را دو نیم کرد. همه از شجاعت و دلاورى جوان ناشناس در شگفت‏ بودند. در این وقت، امیرالمؤمنین علیه السلام به جوان ناشناس دستور داد که بازگردد، او بازگشت و نقاب از چهره‏اش برداشت، امیرالمؤمنین پیشانیش را بوسید و همه فهمیدند که او ماه بنى‏هاشم عباس است. (14)

این که حضرت ابوعبدالله علیه السلام ابوالفضل را پرچمدار کربلا کرد، به تنهایى، شجاعت، رشادت و کفایت وى را اثبات مى‏کند. آرى مسلما ابوالفضل اولویت‌هایى را داشت که حضرت او را بر دیگران مقدم کرد.

«شجاعت‏» در اخلاق ارسطو، حد اعتدال و توازن بین صفت جبن و تهور است. شخص شجاع، از هرگونه افراط و تفریطى بر کنار و کاملا متین و استوار است و در برابر حوادث ترسناک مقاومت مى‏کند و هیچ جا از خود ضعف و زبونى نشان نمى‏دهد.

پدر و مادر او هر دو شجاع و از تبار پهلوانان بوده‏اند گرچه نمى‏شود مولا على علیه السلام را جز با انبیا و اولیا مقایسه کرد؛ ولى طایفه و قبیله پدرى و مادرى عباس در میان عرب، از نظر رشادت ممتاز و درخشان است .

او راه و رسم دلاورى و نبرد را در مکتب پدر آموخت و در صفین و جمل و نهروان پرورش یافت. کربلا نمایشگاه دلیرى و دلاورى اوست و عباس در آن جا، انگشت‏نما و اسطوره و اسطوانه مقاومت ‏شد. با حضور او، رشادت شجاعان لشکر کفر در هم فرو ریخت و پا در گل شد وحشت و ترس بر دل آنان خیمه زد و باد لرزه اندامشان را به هر سو کشاند. و عفریت مرگ بر سرشان سایه افکند.

او راه و رسم دلاورى و نبرد را در مکتب پدر آموخت و در صفین و جمل و نهروان پرورش یافت. کربلا نمایشگاه دلیرى و دلاورى اوست و عباس در آن جا، انگشت‏نما و اسطوره و اسطوانه مقاومت ‏شد. با حضور او، رشادت شجاعان لشکر کفر در هم فرو ریخت و پا در گل شد وحشت و ترس بر دل آنان خیمه زد و باد لرزه اندامشان را به هر سو کشاند. و عفریت مرگ بر سرشان سایه افکند.


عصمت عباس علیه السلام

عصمت مراتبى دارد که بالاترینش براى چهارده معصوم و سایر مراتبش براى سایر انبیا، اولیا و اوصیا علیهم‌السلام است. هیچ کسى دلیلى نیاورده است تا بتواند در عصمت ‏حضرت عباس خدشه وارد سازد؛ ولى تاییدات فراوانى بر پاکى و طهارت آن حضرت وجود دارد. از قبیل:

شهید مطهرى قدس سره می‌گوید: امام حسین علیه السلام به برادرش عباس مى‏گفت: عباس جانم، جان من به قربانت، بنفسى انت و این تعبیر خیلى مهم است، زیرا عباس حدود 23 سال از امام کوچکتر بود، و از نظر سنى و تربیتى حضرت به منزله پدر ابوالفضل به شمار مى‏رفت ... . (15)

حضرت صادق علیه السلام تعبیرات بسیار والایى درباره آن حضرت و در زیارتش دارد از جمله:

«لعن الله امة استحملت منک المحارم، و انتهکت فى قتلک حرمة الاسلام‏»؛ خدا لعنت کند مردمى را که حرمت تو را حفظ نکردند و با کشتن تو به اسلام بى حرمتى شد .

آیا کسى که با کشتنش، حرمت اسلام از بین مى‏رود، فردى عادى است؟ و سومین نشانه، سخن امام سجاد علیه السلام است که مى‏فرماید:

«و ان لعمى العباس منزلة یغبطه علیها جمیع الشهداء یوم القیامة‏»؛ آیا مى‏شود شهیدان والامقام، مقام کسى را آرزو کنند که عصمت نداشته باشد؟ (16)


ایمان سردار

اوصاف متعالى، گاهى اکتسابى است و گاهى ذاتى و ارثى، قمر بنى‏هاشم با هر دو بال، بر فراز فضاى فضیلت‏ها پرواز مى‏کرد؛ زیرا هم عصاره و ثمره و سر شخصیتى (17) است که مى‏فرماید:

لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده‏ها پس رود، یقینم را افزایش نمى‏دهم. یعنى به درجه‏ى عالى رسیده‏ام. (18) على علیه السلام هنگامى که بشارت شهادتش را از پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله و سلم (در خطبه‏ شعبانیه) شنید، خوشحال شد و پرسید: افى سلامة من دینى؟ آیا با ایمان سالم و کامل خواهم رفت؟ و پنجاه سال بعد عطر همان گل در فضاى کربلا با فریاد شعارهاى ابوالفضل فضا را معطر کرد که مى‏فرمود: «انى احامی ابدا عن دینى ... .»


مقام عبودیت عباس علیه السلام

یکى از بهترین القابى که امام صادق‏ علیه السلام به او داد، «عبد صالح‏» است که هم مقام بندگى و عبودیت را مى‏رساند و هم او را در ردیف صالحان قرار مى‏دهد. قرآن کریم هم چنین شخصیتى را در خط صراط مستقیم و صراط کسانى که مورد انعام الهى هستند و در آیه‏اى دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفى مى‏فرماید: «من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء والصالحین و حسن اولئک رفیقا.» (19)

عبودیت، یعنى خرد کردن بت‏ خودپرستى و انانیت، یعنى کمال معرفت و خودسازى، مقامى که سکوى پرش همه‏ انبیا و اولیاست، اول باید شخصى به مقام بندگى برسد تا لایق دریافت منصب نبوت و رسالت و عصمت و امامت ‏شود. در اصول کافى و تفسیر نورالثقلین ذیل «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» روایات فراوانى وارد شده (20) که مضمون برخى چنین است: اول باید بندگى و خودسازى باشد و آن گاه که این درجه حاصل شد، منصب‏هایى چون نبوت و ... داده مى‏شود. پشتوانه‏ اصلى این مناصب، مقام بندگى است که انسان را تحت تدبیر و تربیت الهى قرار مى‏دهد و به اصطلاح انسان تحت ولایت الهى قرار مى‏گیرد. «الله ولى الذین آمنوا» پس پیامبران ابتدا به لقب «عبد» مشرف مى‏شوند و بالاترین لقبى که در نماز به ‏پیامبر اکرم مى‏گوییم بندگى است: "و اشهد ان محمدا عبده و رسوله‏" قرآن هم بارها حضرت را به صفت‏ بندگى مفتخر فرموده است مثل: «سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجدالحرام الى المسجد الاقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.» (21)

اگر مقام عبودیت از ارجمندترین امتیازاتى نبود که بنده، به آن متصف مى‏شد، خداوند به انبیایش این مدال افتخار را نمى‏داد.


اعطا مقام عبودیت ‏به سایر پیامبران

«و اذکر عبدنا داود ذاالاید انه اواب‏» (22) ؛ و به یاد آر بنده‏ى ما داوود را، که صاحب اقتدار بود و بسیار انابه و توبه داشت .

«واذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولى الایدى و الابصار» (23) ؛ و به یادآور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحب اقتدار و بصیرت بودند.

با توجه به جایگاه عبدالله بودن در قرآن به این مطلب مى‏رسیم که خطاب امام صادق علیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام با عنوان عبد صالح تا چه حد داراى اهمیت است.


شجره طیبه

در دین اسلام از نظر حقوقى همه‏ افراد جامعه یکسان هستند و روابط فامیلى مایه‏ بهره‏مندى از مزایاى بیشتر یا موجب تضییع حقوق نمى‏شود؛ ولى مسئله توارث و تربیت، در سازندگى ویژگى‏هاى روحى هر فرد تاثیر بسزا دارد، خصوصا اگر به جهتى خاندانى مورد توجه الهى باشند.

براى تبیین این نکته کافى است‏ به صدر زیارت جامعه (السلام علیکم یا اهل بیت النبوة) توجه شود.

همچنین است آیه شریفه‏ مباهله که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، على‏ علیه السلام را جان خود مى‏خواند (و انفسنا و انفسکم)، همچنین حدیث مشهورى که در دعاى ندبه منعکس شده است: (انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتى) و آخرین فراز خطبه‏ شعبانیه‏ حضرت رسول ‏صلى الله علیه و آله و سلم که مى‏فرماید: «من و تو از یک نور آفریده شده‏ایم با این تفاوت که من نبى هستم و تو وصى هستى.»

از نظر تربیت در دامن پاکان تنها به اشارتى اکتفا مى‏کنیم. تکفل زکریا براى حضرت مریم از فضایل آن حضرت است که «قرآن کریم‏» یادآور مى‏شود، «و کفلها زکریا کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا.»(24)

قرآن کریم در میان برگزیدگان به چند «خاندان‏» تصریح مى‏کند و می‌فرماید: «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین ذریة بعضها من بعض‏.» (25)

حضرت اباالفضل العباس‏ علیه السلام شاگرد چهار امام است: پدرش، على، برادرانش امام حسن ‏علیه‌السلام و امام حسین‏ علیه السلام و برادرزاده‏اش حضرت سجاد علیه السلام .

چگونه مى‏توان شاگرد چهار امام بود و از تاثیر طهارت محیط در پرورش خود بهره‏اى نبرد؟

به بیانى دیگر، قرابت جسمى مهم نیست ولى خویشاوندى روحى و پیوند جان‌ها مهم است؛ که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید: (السلمان منا اهل البیت).

این که برخى به صرف صحابه بودن آن همه اهمیت مى‏دهند، بدین لحاظ است که برهه‏اى یا چند روزى محضر حضرت رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله و سلم را درک کرده است. حال آن که این کجا و پرورش در بوستان طهارت و عصمت کجا .

حضرت امیر علیه السلام که در اوج آسمان معرفت و فضیلت قرار دارد، به خاندان و فرزندانش مى‏بالد و در روز شورى مى‏فرماید: «انشدکم بالله هل فیکم احد مثل الحسن والحسین ابنى رسول الله و سیدى شباب اهل الجنة غیری؟» (26)

باز وقتى با فخر فروشى‏هاى شجره‏ خبیثه‏ اموى و معاویه رو به رو مى‏شود خاندانش را معرفى مى‏کند و دستور مى‏دهد با سرودن اشعارى پاسخ او و آنها را بدهند:

و سبطا احمد ولداى منها

 فایکم له سهم کسهمى؟

فویل ثم ویل ثم ویل 

لمن یلقى ادرکه له بظلمى (27)

   

در میان خواهرانش، حضرت زینب وجود دارد که فخر زنان جهان است . کسى که حضرت سجاد علیه السلام در وصفش مى‏فرماید: «عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه، او دانایى است‏ خودجوش، که به تعلیم دیگران دانا نشد و خوش‏فهمى است که دیگران به او نمى‏فهمانند. او یادگار امام مؤمنان نایب امام حسین‏ علیه السلام، قافله سالار کربلا بود .

مادرش نیز زنى با معرفت و بزرگوار بود. و نسب شناس عرب (عقیل) درباره‏اش مى‏گفت: «لیس فی العرب اشجع من آبائها ولا افرس‏»؛ در میان عرب، شجاع‌تر و دلیرتر از نیاکان او کسى نیست.(28) نامش فاطمه، دختر حزام بن خالد است .


معرفت مادر

وقتى به سراى على قدم نهاد، ام البنین نبود، با نام فاطمه او را صدا مى‏زدند، ناگاه متوجه شد، هر بار نام فاطمه مطرح مى‏شود، خاطره حضرت زهرا علیهاالسلام براى حضرت على ‏علیه السلام و فرزندان او تداعى مى‏شود، از این رو سفارش کرد او را مادر فرزندان (یعنى حسنین و زینبین ‏علیهم السلام) بخوانند. او همواره براى فرزندان زهرا همچون مادرى مهربان بود. فرزندان فاطمه نیز او را گرامى مى‏داشتند، هنگامى که زینب علیهاالسلام از سفر اسارت برگشت، به زیارتش شتافت و او را به خاطر شهادت چهار پسرش تسلیت گفت. در آغاز این دیدار ام‌البنین ابتدا سراغ حسین را گرفت که این خود نشانى است از معرفت این مادر .


شادى در آغوش غم

روزى ام‌البنین مشاهده کرد که حضرت على‏ علیه السلام عباس را بر زانوى خود نشانده و دست‌هاى کوچکش را مى‏بوسد و مى‏گرید او نگران شد؛ خدایا مگر این پدر مهربان در دست و بازوى فرزندم نقص و عیبى دیده که به گریه در آمده است؟ لحظه‏ حساسى بود، مادرى دلسوز با دنیایى از امید و آرزو و با چنین صحنه‏اى مواجه شده بود، اما امیرالمؤمنین ‏علیه السلام به مادر اطمینان داد که دستان کودک عیبى ندارد. و آنگاه از حوادث آینده از جمله واقعه‏اى که در کنار نهر علقمه به وقوع مى‏پیوست، پرده برداشت.

آن روز در خانه‏ امامت ‏شیونى به پا شد و همه گریه سر دادند؛ اما هنگامى که حضرت، ام‌البنین را مطمئن ساخت که جدا شدن دستان حضرت عباس در راه یارى دین است و او در پیشگاه خدا مقامى والا دارد. و در مقابل دو دستى که در راه خدا بریده مى‏شود، خداوند به او، مانند جعفر طیار دو بال مى‏دهد تا همراه فرشتگان به پرواز درآید، قلبش آرام گرفت و شادمان شد .


ایثار ابوالفضل‏ علیه السلام

او در کنار امامش، گویى در سایه‏ى آفتاب بود و امام را مظهر صفات و اراده‏ى الهى مى‏دانست و خویش را فانى در راه امامت مى‏دید.

چنانکه امام صادق‏ علیه السلام در زیارتش خطاب به او مى‏فرماید: «اشهد تک بالتسلیم و التصدیق، و الوفاء و النصیحة لخلف النبى المرسل؛ شهادت مى‏دهم که نسبت ‏به جانشین رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله و سلم تسلیم بودى، حضرتش را تصدیق نمودى، و در شان وى وفا ورزیدى و خیرخواهى کردى.» (29)

تعبیر قرآن کریم از امام ‏علیه السلام چنین است: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا ... .»

و خود مى‏فرماید: «رضى الله رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفینا اجور الصابرین ... .» (30)

اراده و خواست معصومان پایدارى بر محور خواست الهى است و بدین جهت است که «ان‏ الله یرضى لرضا فاطمه و یغضب لغضبها»؛ هر که فاطمه زهرا علیهاالسلام را بیازارد و خشمناک کند، خدا را خشمگین کرده است، زیرا فاطمه خود را در خواست ‏خدا فانى کرده است و تصمیم و اراده‏اش، جز مظهرى از اراده‏ الهى نیست .

حضرت عباس هم اراده‏ خویش را در اختیار تام امامت مى‏بیند و همه‏ هستى‏اش را تقدیم امام مى‏کند و همین است معنى ایثار و نثار؛ ایثار یعنى دیگرى را بر خود مقدم داشتن. و جز امام حسین‏ علیه السلام که مظهر اراده‏ الهى است چه کسى سزاوارتر؟ و ابوالفضل همه خواسته‏هاى خویش را محو اراده امام کرد؛ لذا با وجود جنایات اموى‏ها در برابر حسین‏ علیه السلام تسلیم محض بود و دندان بر جگر مى‏نهاد.

از این رو حضرت امام صادق‏ علیه السلام خطاب به او مى‏فرماید:

«اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیک فنعم الاخ المواسی‏» (31)؛ شهادت مى‏دهم که خیرخواهى کردى هم براى دین خدا هم براى فرستاده‏ او و هم براى برادرت، پس تو چه نیکو برادرى هستى که مواسات کردى.

اگر نعمت ولایت، باعث اکمال دین است(32) عباس گام بر قله‏ى کمال دین و تمام نعمت نهاد، آن هم در زمانى که اکثر مردم گرد گوساله‏هاى سامرى سرگردان‏اند.

در همین زمینه قرآن کریم حدود 30 بار داستان ابلیس را مطرح مى‏کند تا بگوید؛ خودپرستى و انانیت مانع پذیرش ولایت و امامت الهى است.

حضرت باقر علیه السلام نیز در حدیثى چنین مى‏فرماید:

«لو ان عبدا صام و صلى و زکى و لم یات بالولایة ما قبل الله له عملا ابدا (33)؛ هرگاه بنده‏اى روزه بدارد و نماز بگزارد و زکات بپردازد؛ ولى حق ولایت را به جا نیاورد، هرگز خداوند کارى از او نمى‏پذیرد.

او غیرت، شجاعت و توان دشمن‏کشى بى‏برنامه، و هجوم گاه و بیگاه را داشت؛ ولى بى ‏اجازه‏ امام، شمشیر نمى‏زد پست فطرتى‏هاى بنى‏امیه دلش را به درد آورد ولى چون امام سفارش مى‏کرد: «تو بمان، انت صاحب لوایى‏»؛ صبر پیشه مى‏کرد تا این که در نهایت نزد حسین آمد و عرض کرد: «قد ضاق صدرى و سئمت من الحیاة (34)؛ رخدادهاى بى‏ادبانه‏ دشمن، دل غیرتمند او را به درد آورده بود.

ولى با این همه، تسلیم فرمان امامش بود و بالاتر، آن که او نتوانست ‏سیراب شود و امامش عطشان بماند؛ لذا هنگامى که خود را به شریعه فرات رسانید و کفى از آب برگرفت تا بنوشد، با یاد جگر تشنه‏ حسین، آب را ریخت و گفت: «ما هذا فعال دینى‏» این شیوه‏ من نیست!

در شب عاشورا هم او اولین کسى بود که به نداى یارى ‏طلبى امام ‏علیه السلام لبیک گفت.

مى‏گویند: همه‏ شهیدان کربلا در آخرین لحظه، از دست رسول الله ‏صلى الله علیه و آله سیراب شدند؛ جز ابوالفضل که نخواست‏ سیراب برود و حسین ‏علیه السلام تشنه بماند و این است رمز مقامى که سایرین به آن غبطه مى‏خورند. همچنین در سه روزى که در کربلا آب کمیاب بود، قدرى آب را سهمیه بندى کردند؛ ولى سه تن: امام، زینب و عباس ‏علیهم السلام حتى از سهمیه‏ خویش استفاده نکردند. (35)

هرگز تاریخ، چنین صمیمیت و صفایى ندیده است و هرگز در قاموس انسانیت وفایى زیباتر از وفاى عباس ثبت نشده است. آرى اوست اسوه‏ ایثار و وفا و صفا و نثار و ایثار .

مسلم بود که روز عاشورا، همه‏ یاران ابوعبدالله ‏علیه السلام به شهادت مى‏رسند، ولى ایثار ابوالفضل اجازه نداد که برادران تنى و کوچکترش (عبدالله، جعفر و عثمان) شهید شدنش را ببینند و جگر سوخته و داغدار گردند از این رو ترجیح داد آن گل‌ها مقابل چشمانش پرپر شوند و اجر صبر بر شهادت و مقام معنوى خانواده‏ شهیدان را کسب کند و آنان را پیش از خویش، در خون غلطان ببیند. (36)

حضرت صادق علیه السلام تعبیرات بسیار والایى درباره آن حضرت و در زیارتش دارد از جمله:

«لعن الله امة استحملت منک المحارم، و انتهکت فى قتلک حرمة الاسلام‏»؛ خدا لعنت کند مردمى را که حرمت تو را حفظ نکردند و با کشتن تو به اسلام بى حرمتى شد


پیکر پاک

«لایمسه الا المطهرون.‏»(37)

پیکر پاک پرچمدار کربلا را امام سجاد علیه السلام به خاک سپرد. حضرت هنگامى که براى تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنى‏اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یارى کنند، ولى براى دفن امام حسین و حضرت عباس‏ علیهماالسلام به آنها اجازه‏ مشارکت نداد، وقتى پرسیدند؛ تو تنها چگونه مى‏توانى؟ فرمود: «ان معى من یعیننی‏»؛ با من کسى هست که کمکم کند. (فرشتگان عالم غیب به یاریم مى‏آیند) .

به روایت صفار، در کتاب «بصائر الدرجات‏» امیرمؤمنان ‏علیه السلام، جبرئیل و فرشتگان را مى‏دید که او را در غسل، کفن و دفن پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله و سلم یارى مى‏کردند، حسنین‏ علیهماالسلام نیز پیامبر و فرشتگان را مى‏دیدند که آنها را در دفن پیکر پدرشان کمک مى‏کردند، امام حسین ‏علیه السلام پیامبر و على و فرشتگان را مى‏دید که او را در دفن جسد امام حسن‏ علیه السلام کمک مى‏کردند، امام باقر علیه‌السلام نیز پیامبر و على و حسنین‏ علیه السلام و فرشتگان را براى همیارى تدفین حضرت سجاد علیه‌السلام مشاهده کرد. (38)


منبع:مجله مبلغان، شماره 3، على مختارى.


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
یکشنبه 103 آذر 4
امروز:   326 بازدید
دیروز:   62  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
لوگوی خودم
مدرسه راهنمایی شهید کاظمی جوجیل                           school
اوقات شرعی
لینک دوستان
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com